. اگر دين را به ساختمانی تشبيه كنيم كه دارای در و ديوار و
سقف و پنجره و شيشه و نقاشی و روكاری و زيرسازی و غيره است بايد بگوييم
زير سازی و زير بنای همه افكار و معتقدات و اخلاقيات و دستورالعمل های
دينی خداشناسی است ، و اگر دين را به يك كتاب علمی تشبيه كنيم كه
دارای بابها و فصلها و قضايا و مسائل و استدلالات و اصول متعارفه و موضوعه
است بايد بگوييم آن چيزی كه به منزله اصل اول و به اصطلاح اصل متعارف
دين است خداشناسی است . اگر بنا بشود مجموعهای مصالح بنايی را در يك
جا انبار كنيم اهميت ندارد كه كدام قسمت را اول بريزيم و كدام قسمت را
آخر بريزيم ، و همچنين اگر بنا بشود كتابی به صورت جنگ و كشكول جمع
آوری كنيم [ فرق نمیكند ] كه كدام مطلب را در صفحه اول و كدام مطلب را
در صفحه دوم و همچنين در ساير صفحات بنويسيم ، چون مقصود به وجود آمدن
يك جنگ و يك كشكول است ، هر مطلب در هر جا قرار گرفته مانعی ندارد ،
وقتی هم كه بخواهيم اينگونه كتابها را مطالعه كنيم و مورد استفاده قرار دهيم
باز فرق نمیكند كه از اول شروع كنيم يا وسط يا آخر . اما اگر ساختمانی
بخواهيم به وجود آوريم اينطور نيست ، ترتيب دارد و روی حساب معينی
بايد صورت بگيرد ، و همچنين اگر يك كتاب علمی بخواهيم تأليف كنيم يا
بخواهيم مطالعه كنيم از اول بايد شروع كنيم و به ترتيب پيش برويم .
دينداری اگر بخواهد به صورت صحيح و معقول و منطقی برای كسی پيدا شود
بايد از پايه توحيد و خداشناسی آغاز گردد ، تا اين اصل در روح و دل
تأسيس نشود ساير قسمتها اساسی نخواهد داشت . رسول اكرم همينكه به
رسالت مبعوث گشت و برای اولين بار به ميان مردم ظاهر شد و بعثت خود
را آشكار كرد چه گفت ؟ آيا گفت نماز بخوانيد يا روزه بگيريد ؟ آيا گفت
صلح ارحام بجا آوريد و به يكديگر ظلم نكنيد ؟ آيا گفت فلان آداب
استحبابی را در راه رفتن يا نشستن يا غذا خوردن خوب رعايت كنيد ؟ نه ،
هيچكدام از اينها را نگفت ، گفت : مردم بگوييد " لا اله الا الله " تا
رستگار شويد . رسول اكرم دين را از اين كلمه آغاز كرد ، حساس ترين
نقطههای قلب مردم را با عقيده توحيد اشغال كرد و تكوين و تربيت امتی
عظيم و مقتدر را بر اين اساس به وجود آورد .
خداشناسی نه فقط اول دين است ، اول پايه و مايه انسانيت است .
انسانيت اگر بنا بشود روی اصل پايداری بنا شود بايد روی اصل توحيد ساخته
گردد . ما يك سلسله امور را به عنوان " حقوق انسانی " يا " شئون
انسانی " نام میبريم ، میگوييم انسانيت حكم میكند كه رحم و مروت داشته
باشيم ، نيكوكار باشيم ، از صلح و آرامش حمايت كنيم ، نسبت به جنگ
ابراز تنفر كنيم ، به بی بضاعتها و بيمارها و مجروحين و مصدومين و درماندگان كمك كنيم ، به
همنوعان خود آزار نرسانيم ، بلكه در راه خدمت به نوع فداكاری كنيم ،
جانفشانی كنيم ، عفيف و با تقوا باشيم ، به حقوق ديگران تجاوز نكنيم .
همه اينها درست است و واقعا هم بايد اين چنين بود اما اگر از ما بپرسند
كه منطق اين دستورها و فلسفهای كه ما را قانع كند كه منافع شخصی خود را
فدای اين امور كنيم و متحمل محروميت بشويم چيست ؟ آيا میتوانيم با چشم
پوشی از مساله خداشناسی جوابی بدهيم ؟ اينها همه به اصطلاح معنويات است
و در جهت مخالف ماديات و منافع فردی است . سر سلسله معنويات
خداشناسی است ، ممكن نيست از سر سلسله معنويات و از ريشه و بن و
سرچشمه آنها چشم بپوشيم و آنگاه بتوانيم اصول معنوی داشته باشيم ، و از
طرفی حتی مادی ترين مسلكهای جهان چارهای ندارند از اينكه سازمان اجتماعی
خود را بر يك سلسله اصول معنوی و شرافتهای اخلاقی بسازند .
انسانيت از خداشناسی نمیتواند جدا گردد ، يا خداشناسی است و يا سقوط
در حيوانيت و منفعت پرستی و سبعيت و درندگی . منفعت پرستی به معنی
واقعی كلمه يعنی اينكه آدمی واقعا بنده شهوت و شكم بوده باشد . يا بايد
بنده خدا بود و يا بنده شكم و دامن و جاه و مقام و پول و زر و زيور ، راه
سوم ندارد ، اما اينكه كسی مدعی شرافت و اخلاق و تقوا و عفت باشد و در
عين حال به خداشناسی كه سرسلسله اين امور است ايمان و اعتقاد نداشته
باشد و هم باطلی بيش نيست .
قرآن كريم مثلی ذكر میكند ، میفرمايد : " مثل كلمه پاك توحيد مثل درخت پاك و سالمی است كه در زير زمين
ريشه دوانيده و شاخه هايش سر به آسمان كشيده است . اين درخت ، ميوه ده
و ثمر بخش است ، هميشه بهار است . و هميشه ميوه ده است ، در همه
فصلها و همه روزها ميوه فراوان دارد كه تمام شدنی نيست " ( 1 ) .
اين مثل درباره كسانی است كه درخت خداشناسی در زمين روحشان روييده
باشد . شاخههای اين درخت عبارت است از اعتقاد به نبوت و ولايت و وجود
اديان و راهنمايان الهی و همچنين اعتقاد به حقانيت جهان و اينكه جهان به
حق و عدالت بر پاست ، اجر نيكوكاران ضايع نمیگردد و كيفر بدكاران به
آنها خواهد رسيد ، و امثال اين امور . ميوههای اين درخت ، شرافت و
كرامت است ، عفت و تقواست ، احسان و گذشت و خدمت و فداكاری است ،
رضايت و آرامش قلب و اطمينان و سعادت است . آنگاه مثل ديگر ذكر
میكند و میفرمايد :
" اما مثل سخن ناپاك و بی حقيقت مثل درختی است كه ريشهای نداشته
باشد ، قرار و ثبات و آرامشی نداشته باشد ، اندك بادی آن را از ريشه
میكند " ( 2 ) .
راستی همين طور است ، احيانا ديده میشود كه افرادی را به نام حمايت
از نژاد و قوميت و يا حمايت از يك مسلك و عقيده اجتماعی تحت تأثير پارهای از تلقينات و القائات قرار میدهند و موقتا آن
بدبختها و بيچارهها احساسات كاذبی پيدا میكنند و ممكن است گاهی جان خود
را نيز در اين راهها از كف بدهند اما همين افراد همينكه اندك فرصتی
پيدا میكنند و با خود میانديشند نمیتوانند منطقی برای عمل خوب بيابند ،
با اندك تأمل و با يك تذكر كوچك از ناحيه شخص ديگر مانند ابری كه به
سرعت خود را وا میگذارد از صفحه روحش محو و نابود میگردد .
آری ، خداشناسی يگانه منطق صحيح و درست و مستحكم انسانيت است ، پايه
اصلی تقوا و پاكدامنی و راستی و درستی و شجاعت و شهامت و فداكاری است
، مبنای انسانيت و منشأ امتياز واقعی انسان از حيوان است . تنها
خداشناسی است كه میتواند جانشين منطق منفعت پرستی و خود پرستی گردد .
اين است كه قرآن كريم میفرمايد :
" خداوند مدد كار كسانی است كه به او ايمان آوردهاند و آنها را از
ظلمتها و تاريكيها به فضای روشن و نورانی میبرد ، و اما آن كسانی كه به
اين حقيقت ايمان نياوردهاند ، يار و كمك آنها طاغوت است ، هر لحظه
آنها را از فضای روشن به سوی تاريكيها میكشاند " ( 1 ) .